0-دوستی نوشته بود منتظر پست اینجاست. حقیقت امر این که چندان انگیزهای برای بهروز کردن بروجنسرا به سبک و سیاق سابق ندارم. گمان میکردم از این وبلاگ بیش از اینها استقبال شود و به همین خاطر نوشتنم را نوعی اتلاف وقت به حساب آوردم. با این حال، برای دل خودم و به نشانه خرسندی از کامنتی که گفته بود منتظر پستی از این وبلاگ است، مینویسم.
1- طی چهار سال گذشته، سه یا چهار مرتبه برای دانستن شرایط تدریس در دانشگاه پیام نور بروجن مراجعه کردم، اما هر بار نیز خودم را لعنت کردم. در تمام این مراجعات با آقای ر. مسئول آموزش دانشگاه صحبت کرده ام و گمانم اگر مجبور نبود، جواب سلام را هم نمیداد. او حتی یک بار هم به خود زحمت نداده تا سوابق آموزشی و افتخارات تحصیلی من را بداند. برای آقای ر. حتی نام من هم اهمیتی نداشته است. من اگر به جای او بودم، نام و نشان کسی را که چنین تقاضایی دارد میپرسیدم، تا حتی اگر در آن مقطع زمانی فرصت استفاده از او مهیا نباشد، برای آینده رزروش کرده باشم. از لحاظ مالی استخدام حقالتدریس در دانشگاه پیام نور، خود دافعهای بزرگ است، حالا این را هم اضافه کنید که مسئولی نه چندان مودب نیز آن سوی میز نشسته باشد.
2- هفته گذشته برای نخستین بار و با درخواست مشابهی سری به دانشگاه شهرکرد زدم. مدیر گروه حقوق این دانشکده را چند ماه قبل و به طور اتفاقی در راهپیمایی 22 بهمن ملاقات کرده بودم. در آن زمان هنوز در حال گذران خدمت سربازی در نیروی انتظامی بودم و واسطه معرفی ما دو تن به هم، یکی از افسران نیروی انتظامی بود. آقای دکتر سیرالله مرادی، وقتی شنید که حقوق خواندم، سابقه آموزشی ام را پرسید. بدون این که من درخواستی داشته باشم، خودش گفت برای دانشآموخته کارشناسی ارشد، بخت کمی برای تدریس در دانشگاه دولتی است، اما با توجه به این که در دانشگاه تهران و شهید بهشتی با معدل الف دانشآموخته شده و رتبه نخست آزمون کارشناسی ارشد را نیز کسب کرده ام؛ شاید فرصت تدریس داشته باشم. گفت قول نمیدهد اما در اواخر بهار سری به دانشکده حقوق بزنم.
چند روز پیش به دانشگاه شهرکرد هم سر زدم. آقای سیرالله مرادی بر کرسی ریاست دانشکده بود، نه گروه. وقتی به دانشکده علوم انسانی رسیدم، نزدیک ظهر و تنها اتاق باز، اتاق ریاست بود. از رئیس دانشکده سراغ مسئولین گروه حقوق را گرفتم، برای ارائه درخواست همکاری. احتمالاً اگر به جای او آقای ر. دانشگاه پیام نور بروجن نشسته بود، بی آن که سرش را بلند کند، میگفت وقت اداری تمام شده و به سلامت.
با این حال آقای مرادی وقتی فهمید درخواست همکاری دارم، دعوتم کرد به داخل اتاق. مشخصا مرا به خاطر نمیآورد (من هم بعدا یادم افتاد که او هماو بود. :). یک دیدار چند دقیقهای فرصت زیادی برای به خاطر سپردن نیست) هم نامم را پرسید، هم نشانم را و هم سوابقم را. بعد توضیح داد که دانشگاه حالا یک عضو هیئت علمی در رشته حقوق عمومی استخدام کرده و همان یک استاد به تنهایی و برای پر کردن ساعات موظف خود قادر به تدریس کلیه دروس حقوق عمومی خواهد بود. اما در عین حال خواست در صورت پذیرفته شدن در مقطع دکتری، باز هم درخواست همکاری با دانشگاه شهرکرد را ارائه دهم تا در آینده که بنای دایر کردن مقطع فوق لیسانس را داشتند، از من استفاده کنند.
3- آقای ر. گفت دفاع کردی؟ گفتم بله. گفت کپی مدرک ارشدت را بیاور و درخواستت را. باز هم نه نامم را پرسید و نه نشانم را و نه دست کم برخورد محترمانهای کرد. ترجیح دادم دیگر به آنجا برنگردم، اما اگر روزی کسی از من پرسید چرا تو که برای فلان دانشگاه غیرانتفاعی فلان شهر دورافتاده درخواست فرستادی، در شهر خودت نماندی، حوالهاش بدهم به موجودی به نام آقای ر.
4- اگر روزی برایتان سوال شد که چرا این همه دانشآموخته مقاطع تحصیلات تکمیلی بروجن، دست کم برای تدریس هفتهای یک بار به شهر مادریشان بروجن نمیآیند، علت را در همین مدیران جزء نادان و بیلیاقت جستوجو کنید. خدا میداند پیش از من چندین نفر از نخبههای بروجنی را آقای ر. و امثال آقای ر. پر داده اند و چند نفر دیگرشان را نیز پر خواهند داد!
دکتر مرادی خیلی باخاله
من 4 سال دانشجوش بودم
یه پیشنهاد
نمی دانم قبول بکنن یا نه ولی به پرسیدنش می ارزه. استادی که الان در حال تدریس حقوق عمومی هستند دکتر محمددی اند. ایشان بعد از گذراندن دوران کارشناسی ارشد به عنوان بورسیه وارد دوره ی دکترا شدند.نمی دانم کدام دانشگاه درس خواندن ولی دانشگاه شهرکرد بورسیه شون کرد و فرستادشون توی اون دانشگاه دکتراشون را گرفتند به شرطی که دوبرابر دوره ی تحصیلشون تعهد تدریس به دانشگاه بسپارند. از دکتر مرادی شرایط بورسیه شدن را هم بپرسید
بال آرزوی روزهای بهتر برای شما دوست عزیز
اگه درست حدس زده باشم این آقای ر. باید آقای ربیعی باشه. بنده هم یک یا دو بار با ایشان در محل دانشگاه برخورد داشتهام. البته من رفتار بدی ندیدم ولی تا حدودی به نظر میآمد که کمی از خود راضی باشد. به هر حال تیر من هم برای تدریس پاره وقت در دانشگاه پبام نور بروجن به دلیل عدم نیاز گروه شیمی به گرایش من به سنگ خورد و خدا را شکر میکنم بیشتر از این توفیق زیارت آقای ر. را نداشتم.
سلام ممدی حال سبیلت چطوره اسماعیل ربیعی خیلی مرده
ممنون که منوخرسند کردین!
آقادمت داغ
............................................................
پ.ن1:به نظر می رسد افرادی همچون شما لازم است از دغدغه هایشان بنویسن...آن هم بسیار محکم
پ.ن2:شاید یکی از همین مدیرانی که می فرمایید روزی گذارشان به این جابخورد و تلنگری باشدبرای درک بیشترشان...
پ.ن3:همین که در وجود انسانهایی شبیه خودتان ...از جنس شهرخودتان، دغدغه هایی ایجاد کنید ارزشمند است
پ.ن4:حضورتان مستدام
مطلبتو خوندم دلم برا بروجن مخصوصا صمیمیت گذشته اش خیلی تنگ شد درود بر شما
سلام اگه از کسی دل تنگی برو با هاش صفر صفر کن
و جالبه که درد دلت را بچگانه نوشتی و کینه بنده خدا هرکسی هست را به دل گرفتی جوان نخبه گذشت نشان بزرگی است تخریب آدم بد هم خوب نیست.